اسم مستعار

روزانه های یک اسم مستعار

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

بی پولی

دوست دارم در مورد بی پولی بنویسم و افلاس و چک های ردیف شده و بدهی های تلنبار!

اما نمی دانم از کجا شروع کنم و چگونه عمق فاجعه رابیان کنم.

اما چقدر حقیر است بی پولی! همانطور که حقیر است پولداری.

امروز در یک مورد اقتصادی با یکی از بستگان همکلام بودم، میگفت دو ونیم میلیون خرج یک هفته من است.

فکر می کردم خیلی مهم است که خرج یک هفته اش خرج حداقل 3 ماه من با احتساب همه بدهکاریهایم است.

اما این حقارت اگر چه برای من هیچ نیست کما این که این دوهفته ای که بانو را فرستاده ام شهرستان هوایی تازه کند هیچ، واقعا هیچ نداشته ام. اما برای بانو سخت است. کما این که دیروز سخت می گریست از این که هم عروسش گفته النگوهایت کو؟ چرا فقط دو تا داری؟

او هم گفته پول لازم داشتیم فروختم ، شوهرم وام گرفت همین دو تا را فقط توانستم بخرم.

آن هم عروس احمق به عواقب سخنش نیندیشیده؟

همین هم عروس وقتی پای مسائل سیاسی به میان می آید می گوید چرا ما با این همه معادن باید اینقدر فقیر داشته باشیم؟ غیر از بی لیاقتی این حکومت است؟

اما خودش اینجا نه تنها از اوضاع خراب هم عروسش اطلاع ندارد، بلکه طلاهایش را هم به رخ او می کشد.

و ما هیچ وقت به خودمان اجازه نداده ایم این تناقضات را به رخش بکشیم.

سخت می رنجیم از رنجاندن دیگران.

بانو وقتی این چیزها را می بیند چه می کند؟ می آید سراغ من. سیر بد و بیراه می گوید، می گوید من دیگر تحمل ندارم ،تا کی این وضعیت می خواهد ادامه یابد؟ تا کی؟ و سیر گریه می کند و بعضی وقتها می رود سراغ خدا که با غیرت ورزی من نسبت به خدا بر می گردد و دادش را دوباره بر سر خودم می کوبد.

می گویم او که به تو طعنه زد چرا جوابش را ندادی؟

چرا توی دهنش نزدی؟ فقط زورت به من می رسد؟! بامی کوتاه تر از کله کچل ما نیافتی؟

می گوید: بزنم توی دهنش بعد تو نمی گویی چرا زدی توی دهن فامیل؟ چرا با خانواده ی ما اینطور حرف زدی؟

می گویم: نه! بزن، من غلط بکنم بگویم. 

می گوید: این دفعه گذشت بگذار سری بعد چنان جواب خواهرها و آن هم عروس را بدهم که ...!

اما باز هم همین آش است و همین کاسه! اگر دلش بیاید از گل نازک تر به کسی بگوید!

بعد که آرام شد، نیم ساعت بعدش زنگ می زند و می گوید من عصبانی بودم. به همین سادگی!

مواظب باشیم، خیلی مواظب باشیم. برنجانی می رنجانندت.

باورتان نمی شود، ما وقتی کاری می کردیم که نسبتا عمومی بود، برای آن کار کلی از جیبمان مایه گذاشتیم و هیچ هم عایدمان نشد.

هدفمان هم درآمد نبود.

اما یکی از هم صورتان رفت و اعلام کرد که فلانی ها فلان قدر پول گرفته اند.

ما که بدمان نمی آمد فلان قدر بگیریم، اگر داده بودند قطعا می گرفتیم و اصلا ناراحت نمی شدیم.

اما واقعا نگرفته بودیم. قدری رنجیدم اما نه خیلی.

وقتی رنجشم بیشتر شد که یکی دیگر از هم صورتان را در یک اردو دیدم، سر میز صبحانه با ذوق دویدم و نشستم روبرویش.

گقتم ای همصورت تو فلانی هستی، گفت بله! گفتم منم فلانی ام. اهل آن بهمانی! گفت همان بهمانی که اینقدر پول گرفته بود !

خندیدم و گفتم: ای کاش گرفته بودیم بدمان نمی آمد اما بهتان بود! گفت حالااا!

اینجا بود که سخت رنجیدم از این همه ذوقی که از دیدین یک هم صورت کرده بودم.

گذشت و گذشت تا مدتی بعد همان که برای ما صفحه گذاشته بود، برایش صفحه گذاشتند؛

آمد در یک شبکه اجتماعی سخت و جانسوز نالید.

اما من هیچ به رویش نیاوردم، اما در دلم ایمان آوردم که: اگر برنجانی می رنجانندت. سخت!

پس: به قول آن بزرگ نرنج و مرنجان.

۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اسم مستعار

زمیل چندش آور

زمیل به عربی یعنی همکار، همکلاس، همبحث
من از همان روز اول از این آدم بدم آمد. از چندشم می شد.
امروز در ترم دوم کلاس زبان عربی اتفاقی صندلیمان افتاد کنار هم.
استاد گفت حوار (مکالمه) را به صورتی دیگر با بغل دستیتان تغییر دهید.
من داشتم از روی حوار کتاب جمله ای می ساختم که استاد رسید بالای سرمان.
استاد به عربی گفت از جیب خودتان جمله درآورید خودتان سناریو را بچینید نه از روی کتاب.
این آدم بغل دستی ما نه گذاشت و نه برداشت، کله ی گنده اش را تکان داد و گفت:
بله استاد می بینید چه جوری است. همین الان رفته است سراغ کتاب! یک خورده فکر نمی کند.
ما را می بینی! دهانمان در ذهنمان باز مانده بود متعجب از این حرکت!
خودم را زدم به آن راه، من به اش می گویم جاخالی!
به جای جر و بحث با این آدم احمق و دفاع از حیثیت خودم به ادامه ساخت حوار پرداختیم.
جاخالی دادن را در این موارد پیشنهاد می کنم؛
جاخالی دادن یعنی حرف را به خودت نگیر، به قلب و فکرت نده؛
انگار دمپایی ای که به طرفت پرتاب شده خودت را کنار بکش برود بخورد به دیوار.
حیف نیست خودت را به زحمت بیاندازی که به این امر فکر کنی؟
وجود تو، قلب تو، ذهن تو ظرفی است که نباید بگذاری هر چیزی تویش بریزند.
کثیف می شود بعد برای شستنش به زحمت می افتی.
از همان اول ظرفت را کنار بکش نگذار داخلش کثیفی بریزد؛
آماده اش بگذار که چیزهای خشمزه و تمیز داخلش بریزد و با لذت تمام نوش جانش کنی.
۱۳ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۰۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اسم مستعار

9 ماه حمل بشکند!

زینب طفل تازه متولد شده خواهرم امروز بعد از چندین روز مشکل قلبی در بیمارستان شکست!

9ماه حمل داشته باشی و زجرش را بکشی به امید روزی که به آغوشش بکشی اما درست وقت لذتش آن را از دست بدهی چه حالی به تو دست می دهد؟

امروز من مامور شدم خبر را به مادر و خواهرم (مادرش) بدهم؛

دارم فکر می کنم اگر اعتقاد به خدا و دنیای دیگر نبود؛ چه وضعیتی برایمان پیش می آمد.

واقعا بدون اعتقاد دینی چگونه می شود این مصیبتها را هضم کرد؟!

۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۴۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
اسم مستعار

مزه

اینهایی که مسکرات می خورند تا مست شوند کنارش یک چیزی هم می خورند یا می نوشند به عنوان مزه؛ حال ما هم چنین است مست دنیا و مافیهاییم ، کنارش برای مزه دو رکعت هم نماز می خوانیم.



۱۱ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اسم مستعار

قبض گاز گرفتگی

قبض گازمان آمده 77000 تومان، برق از کله ام پرید.
واقعا نوشته هفتصد و هفتاد هزار ریال.
از نه آبان تا 20 آذر.
40 روزش شده 77هزار تومان.
چند روز پیش قبض برق آمده بود 21هزار تومان.
یک آپارتمان 80 متری، فقط پکیج کار کرده و اجاق گاز.
تازه ما از 15م هم اسباب کشی کرده ایم، آبان هم خیلی سرد نبود مصرفمان اینقدر نبود.
اگر شنیدید یکی را در این مملکت گاز زمستان گرفت، بفهمید منظورش قبض گاز ما بوده.
منتظر قبض زمستانم ، باید یارانه بهمن و اسفند را برایش کنار بگذارم.
عجب عیدی شود امسال.
۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اسم مستعار

بسم الله

امروز آخرین امتحانم را دادم و تا امتحانم تمام شد پیامک زدم به علی: من امتحانم تموم شد، بریم تو کار فلان پروژه؟
او هم بلافاصله زنگ زد و عذر خواهی که گرفتار بوده و نتوانسته اصلا روی آن پروژه کار کند.
حالا پروژه چیست؟ یک اپ موبایل.
تا وقتی مشغول درس خواندن برای امتحانات بودم همه اش به فکر کارها بودم و اولویت بندی و بالا و پایینشان می کردم.

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اسم مستعار